سیاسی

افراط و تفریط

نویسنده: محمد نسیم مهدی

بر اساس تجارب چندین هزار ساله بشر به اثبات رسیده است که فرجام هر افراطی تفریط است و نهایت هر تفریطی افراط خواهد بود. در تاریخ قرون وسطا در اروپا آمده است که ارباب کلیسا ها و پادشاهان دست نشاندهٔ آنها تلاش کردند که از حکومت ها و قدرت آن ها بحیث ابزار برای ترویج دین مسیحی استفاده کنند و به اصطلاح امروزی همه حکومت های آن روزگار حکومت های ایدؤلوژیک بودند. کلیسا برای جلوگیری از رشد علوم غیر دینی که در‌حال گسترش بود نخست محاکم تفتیش عقاید را ایجاد کرد و ثانیأ اعلان کرد که علم در کلیسا است اگر هر کس میخواهد علم بیاموزد به کلیسا ها مراجعه کنند و آموختن علم در بیرون از کلیسا ها را ممنوع قرار دادند. محاکم تفتیش عقاید در همهٔ اروپا مسلط بود و مراقب اوضاع و در مقابل هر نوآوری و نظریات علمی به شدت برخورد می کرد و اصحاب نوآور را سرکوب می کرد. مشهور است که این محاکم تفتیش عقاید در طول چندین قرن حاکمیت خویش در حدود سه صد هزار دانشمند نواور را به عنوان مرتد اعدام کردند و در حدود نوزده هزار دانشمند دیگر را بجرم ارتداد از دین زنده زنده در آتش سوختاندند تا که بالاخره مردم اروپا در برابر این افراط گرائی عیسویت قیام کردند و ارباب کلیسا ها را با دین شان و پادشاهان دست نشانده آن ها سرنگون ساختند و پا به دوره رونوسانس گذاشتند و چون اروپائی ها از دین و کلیسا نهایت متنفر بودند عقلانیت را جانشین خدا و علم را جانشین دین ساختند و از افراط به تفریط قدم گذاشتند این تفریط دو قرن دوام کرد در این دو قرن فیلسوفان و دانشمندان زیاد دین ستیز پا به عرصهٔ وجود نهادند مقالات و کتب زیاد را با جوش و خروش زیاد نوشتند و مکاتب زیاد فلسفی، سیاسی، اقتصادی، تاریخی وغیره بوجود آمد و آن ها به سرعت پله های ترقی و تعالی را پیمودند و در هر عرصهٔ به اختراعات و اکتشافات چشم گیر و خیره کننده دست یافتند و حتی بمب اتم را نیز امریکائی ها ساختند. ولی نتیجهٔ این همه دست آورد های بشر دیده شد که بشر قدرتمند امروزی حریص تر از بشر ضعیف دیروز بفکر منافع خود است و در این راه پای بند هیچ ارزش اخلاقی و قانونی نیست و همین انسان های متمدن و قدرتمند بالاخره جنگ اول جهانی و دوم جهانی را براه انداختند که در نتیجه در حدود صد میلیون انسان بقتل رسید و در دو شهر جاپان دو بمب اتم را پرتاب کردند و صد ها هزار انسان بی گناه را با خاک یکسان کردند و امریکائی های متمدن افتخار می کردند که با پرتاب دو بمب اتمی کشور متمرد جا‌پان را شکست داده و تسلیم گرفته اند. و به همین قسم دست به هزاران جنایات دیگر زدند که ما شاهد بعضی از آن ها در عراق، افغانستان، ویتنام، سوریه وغیره بودیم.

در این حال و احوال انسان هایی در جهان غرب ظهور کردند و برعلیه وضعیت حاکم در کشور های غربی اعتراض کردند و ندا در آوردند که این نظام خشک مادی گرائی و خالی از معنویت هیچگاه قادر به ساختن یک انسان خوب نیست و بنأ نخواهیم توانست جوامع سالم و معتقد به ارزش های اخلاقی را ایجاد کنیم که هر آنچه را برای خود می خواهد به دیگران نیز بخواهد آنها اولین مرحلهٔ رشد اخلاقی را در جامعه چنین تعریف می کردند که یک انسان خوب و یا یک جامعه خوب آن است که هر آنچه را برای خود می خواهد به دیگران نیز بخواهد و مراحل دیگری اخلاقی را که انسان ها منافع خود را قربانی منافع عامه کند و بلند تر از آن به حالت رفیع دست یابد که حتی جان شرین خود را برای اینکه دیگران زنده بمانند قربانی و ایثار کنند. نیز عنوان می کردند و اصرار داشتند که علم انسان ها را قدرتمند می سازد و از هدایت بشر و رشد آن ها به مراحل اخلاقی عاجز و ناتوان است که باید دین را که هدایت گر است در پهلوی علم و عقلانیت قرار داد همین طرز فکر سبب شد که دین متروک مسیحی دوباره در اواخر قرن بیستم در جهان غرب دوباره رشدو ظهور کند و حالا دین اسلام به سرعت در حال گسترش است.

ما برای درک خوبتر این موضوع یک فرد انسان را در نظر می گیریم. اگر یک انسان همیشه عسل بخورد یعنی در خوردن عسل افراط کند بالاخره بعد از چند روز دلش به خوردن دوغ ترش رجوع می کند و اگر در خوردن دوغ هم راه تفریط را در پیش گرفت باز دلش به عسل میلان پیدا می کند و اگر این فرد بطور نورمال گاهی در روز هم عسل بخورد و هم‌ گاهی دوغ بخورد به یک حالت تعادل دست خواهد یافت و زندگی اش بطور نورمال پیش خواهد رفت از مثال فوق به این نتیجه دست می یابیم که افراط در معنویت تفریط در مادی گرائی را به ارمغان می آورد و همچنان برعکس آن نیز چنین خواهد بود.

اتحاد شوروی چون یک نظام ایدولوژیک مادی گرائی بود بعد از کشتن پنجاه و هشت  میلیون انسان خاص برای تحمیل نظام ماتریالیسم دیالیکتیک به عمر هفتاد سالگی وفات کرد. و حالا دین اسلام و مسیحیت در روسیه در حال رشد است . در کشور ما هم این تجربهٔ تلخ را نیز سپری کردیم. مارکسیستهای کشور ما به کمک و همکاری همه جانبهٔ نظامی اقتصادی و استخباراتی اتحاد شوروی همین تجربهٔ تلخ تاریخ را تکرار کردند.

به ما در خوراندن دوغ آنچنان افراط کردند که بالاخره ملت به ستوهٔ  آمد یک بار دیگر تاریخ اروپا تکرار شد و مانند انقلاب کبیر فرانسه یک انقلاب دیگری در کشور ما براه افتاد.

آنها نخست با براه انداختن کودتای هفت ثور سال 1357هجری شمسی قدرت سیاسی را درکشور بدست گرفتند. خود ها را روشنفکر انقلابی میدانستند.

و به رهبر خود نور محمد ترکی القاب خلاق خلق و نابغه شرق را دادندو آن را ستودند و خود ها را فرزندان صدیق وطن و دیگران را مرتجعین و نوکران امپریالیسم می دانستند.و به مخالفین خود بعنوان ضد انقلاب با چشم حقارت و دشمن می نگریستند. شراب قدرت و جوش خروش دهقانان بابیل و داس و کار گران با چکش دراطراف شان چنان آنها را مست و مدهوش کرده بود که سر از پا نمی شناختند وباغرور و کبر روز افزون در محافل حضور می یافتند.وبا استقبال گرم جوانان دهقانان و کارگران روبرو می شدند. و چنان درفشانی می کردند که ازدهان مبارک شان جز توهین  و تحقیر ملت  مسلمان و دین اسلام چیزی دیگری تراوش نمی کرد.و گاهی مرگ بر فیودال می گفتند وگاهی مرگ بر سرمایدار و همچنان خان ها وملا ها را نیز از این قطار محروم  نمی ماندند. وبه آنها نیز این نفرین ها رانثارمی کردند. بلاخره بعد از چندی به این هم اکتفا نکردند. به اصطلاح خود شان خواستند انقلابی ترعمل کنند؛ جوانان را بنام سازمان جوانان گردهم جمع کردند وهر روزه در همه نقاط کشوربه آن ها درس مارکسیسم لنینسیم وماتریالسیم دیالیگتیک را می دادند. علناً علیه دین اسلام تبلیغ می کردند. وبه جوانان اجازه خواندن نماز را نمی دادند . ومی گفتند که دیندار بودن ونماز خواندن کار خرافه پرستان است وبه روشنفکران شایسته نیست که به این خرافات بپردازند. بازهم یک قدم جلوترگذاشتند و فرمان اصلاحات اراضی را درکشورصادرفرمودند. وزمین های زمین داران را گرفتند و برای دهاقین توزیع کردند که در نتیجه این فرمان دهقانان غریب و فقیر را با دادن زمین طرفدارخود ساختند ودرمقابل زمینداران زیادی را به خود دشمن ساختند.

و باز هم برای جلب و جذب جوانان یک گام برزگتر و به اصطلاح خودشان انقلابی و تاریخی گذاشتند و با یک فرمان دیگر قلین  (مهریه ای) دختران را سه صد افغانی اعلان کردند که این فرمان جوانان تحصیل کرده و بی سواد را در کشور مست و مدهوش کرد.  آقای نور محمد ترکی از طریق تلویزیون در رادیو اعلان فرمود که در گذشته شاعران ما از داغ و سوز هجران معشوق صحبت می کردند و شعر می سرودند اینک از وصال به معشوق صحبت می کنند و اشعار می سرایند در گذشته ها جوانان ما از سوز هجران معشوقه مجنون می شدند. و شرین و فرهاد می شدند اینک زمان وصال فرا رسیده همه جوانان می توانند با مصرف کم با همکاری مسولین امور در هر نقطه از کشور به وصال معشوقه خویش دست یابند این فرمان به جوانان بی باک جرت بخشید که با تهدید و ترغیب دختران جوان افراد و شخصیت های محترم را مورد تجاوز قرار بدهند و یا تصاحب شوند و شهوترانی و فحشا به اوج خود رسید. شب ها در چمن ها و اماکن دیگر محافل ساز و شراب از شب تا صبح برپا می شد و در این شب ها صدها دختر جوان فامیل های محترم و مسلمان کشور مورد تجاوز قرار می گرفتند.

جوانان انقلابی با پدران خود دشمن شدند و دختران انقلابی هم با خانواده خویش دشمن شدند و اگر آن ها مانع این عیاشی های آن ها می شدند فوری آن ها را به عنوان ضد انقلابی به کمیته ها و سازمان های جوانان معرفی می کردند. در شهر  شبرغان مشهور بود که قاضی عبدالخالق ریس محکمه مرافعه ولایت جوزجان را دختران جوان اش چاسوسی  کردند که پدر شان مرتجع و کتب سیدقطب را می خواند و ضد انقلاب است به دست حکومت تسلیم اش کردند که در نتیجه اعدام شد. در همه نقاط کشور چنین شد. پدران مسلمان از ترس فرزندان و دختران انقلابی شان نماز خوانده نمی توانستند و صد ها پدر توسط همین فرزندان انقلابی دستگیر و اعدام شدند. تحقیر و توهین علما و محاسن سفیدان، خان ها، بای ها و سرمایه داران به اوج خود رسید و محیط را طوری عیار کردند که در هر خانه یک جاسوس از فرزندان همان خانه گماشتند هر حرکتی را تعقیب می کردند و در بین محصیلین، متعلمین، مامورین دولت و کسبه کاران جواسیس زیاد را گماشتند جوانان که به این کار ها گماشته می شدند از این فرصت استفاده زیاد به نفع خویش می نمودند هر کس به پیشنهاد آن ها مخالفت می کرد فوری از طرف آن ها به عنوان ضد انقلابی قلمداد و محبوس و حتی گاهی اعدام می شدند صد ها جوان انقلابی غریب دست نارس که قبل از انقلاب در بازار و کوچه ها به دست فروشی و … مشغول بودند اینک با استفاده از این فرصت با دختران جوان مشهورترین شخصیت های جامعه ازدواج کردند و حتی به دارایی آن ها نیز دست یافتند زیرا آن شخصیت ها برای اینکه زنده بمانند به این دامادان نو کیسه و انقلابی هرچه که آن ها می خواستند می دادند.

این وضع که کاملاً امنیتی شده بود برای ملت مسلمان بیش از این قابل تحمل نبود و در نتیجه این همه تندروی ها و افراط گرائی های جوانان انقلابی در بعضی از نقاط بر علیه دولت کمونیستی خیزیش های مردمی براه افتاد و مردم برای براه انداختن حرکت سازمان یافته به احزاب اسلامی و جهادی پیوستند. این حماقت و غرور بیش از حد جوانان انقلابی اوضاع کشور را کاملاً دگرگون ساخت هر قدر که مخالفت ها و قیام های مردم بیشتر می شد همان قدر این انقلابیون انقلابی تر یعنی افراطی تر می شدند و دست به قتل و قتال بیشتر می زدند و بالاخره اوضاع به حد نابه سامان شد که نور محمد ترکی در یک سخنرانی به اصطلاح انقلابی خویش صلاحیت اعدام افراد را که مخصوص ریس جمهور یک کشور  بود و است به والی ها و حتی به ولسوال ها انتقال داد و فرمان داد که ضد انقلاب و اشرار (اشرار به مسلمانان ها و فرزندان اصیل کشور خطاب می شد) بمانند دانه سرطان هستند که باید از بدن جراحی و کشیده شوند در هر کجایکه آن ها را یافتید نابود شان کنید به این ترتیب اعدام ها  بیشتر شد و مردم بیشتر از پیش ازدولت و نظام متنفر شدند و یک انقلاب گسترده را علیه دولت به راه انداختند. و این انقلاب ملت مسلمان که بر علیه انقلابیون کمونیست و اشغال نظامی در کشور براه افتاد چهارده سال دوام کرد  ودر نتیجه آن ها در کشور پیروز شدند و این ملت مجاهد به پیروزی نایل شد بر عکس جوانان انقلابی پرچمی و خلقی و کمونیست دست به انتقام جوئی نزدند و عفو عمومی اعلان کردند و دیده شد که بعد از اعلان عفو عمومی از طرف اولین ریس جمهور کشور آقای صبغت الله مجددی کسی  به عنوان خلقی و پرچمی بقتل نرسید و به زندان محبوس نشد .  چون کشور های غربی در هیچ کشوری اجازه ندادند که حرکت های اسلامی به قدرت برسند و اگر از طریق انتخابات که غربی ها در کشور های اسلامی ترویج کرده اند به پیروزی می رسیدند نگذاشتند که حکومت کنند و نظام اسلامی خود را تاسیس کنند بناً در کشور ما نیز قبل از پیروزی انقلاب اسلامی توسط مجاهدین، غربی ها تصمیم گرفته بودند که مجاهدین نباید موفق شوند که رژیم دلخواه خود را در کشور تاسیس کنند و به همین ترتیب جنگ های داخلی را براه انداختند که در نتیجه این جنگ ها مجاهدین را بدنام ساختند و زمینه را برای تحول دیگر و به همین ترتیب بعداً به  نظام دلخواه خویش مساعد ساختند. اینک مدت بیست سال است که نظام دلخواه غربی ها که توسط جامعه جهانی بوجود آمده است حکومت می کنند. این نظام در اوائیل خوب به نظر می رسید ولی حالا غرق در انواع فساد شده است. که در جهان مقام اول را کسب کرده است و همچنان در فحشاء و اختلاس و چور و چپاول پول ملت در جهان شهره  آفاق شده است از ریس جمهور تا اخرین فرد کارمند دولت تنها بفکر چپاول پول ملت است. همه دزدان گردهم جمع شده اند و برکشور حکومت می کنند. این دزدان را امریکائی ها از کاباره ها و دیسکوتیک های امریکا و اروپا جمع نموده بر مقدرات کشور ما حاکم ساخته اند و برای به قدرت نشاندن این ها در انتخابات چند بار تقلب کردند و انتخابات را که رکن رکین نظام دموکراسی است در کشور بد نام ساختند و فدای این افراد نمودند ملت ما در تاریخ صد ساله اخیر چنین نظام دزد سالار را ندیده اند و بیاد ندارند.

بعضی از این نمک حرام ها برای توجیه جنایات خویش باداران  خود را ملامت می کنند که همین جامعه جهانی رذایل اخلاقی را در کشور ترویج کرده اند و آن ها را به رشوت خواری، اختلاس اموال دولت و چور و چپاول پول ملت و فحشا آموزش داده اند بهر صورت نتیجه کوشش و زحمات بیست ساله غربی ها در کشور همین حکومت فاسد فعلی به ریاست جمهوری اشرف غنی است که بدنام ترین نظام در تاریخ کشور است.

حالا غربی ها به این نتیجه رسیده اند که ادامه این حکومت به نفع آن ها نیست می خواهند در نتیجه صلح که با طالبان نموده اند این نظام را قربانی کنند و غلامان نمک حرام خود را که اگر تمکین نکنند بدست طالبان تسلیم بدهند و یا اگر گوش بفرمان باشند به یک حکومت مشارکتی با طالبان این نظام را تعویض کنند.

حالا این ملت چشم براه مذاکرات استانبول ترکیه هستند و منتظر اند که از این کوزه چه چیزی به نفع شان بیرون می آید.

در جلسه مسکو تعدادی  از چهره های معروف سیاسی دعوت شده بودند و آن ها به گمان اغلب در خفا با نماینده گان چهار کشور بزرگ میزبان روی یک حکومت مشارکتی به توافق رسیده اند به همین خاطر اشرف غنی ریس جمهور کشور و طرفداران اش کوشش می کنند که چنین وانمود سازند؛ آن های که در نشست مسکو دعوت شده بودند هیچکدام از ملت افغانستان نماینده گی کرده نمی توانند و اصرار دارند که باید در نشست استانبول نماینده گان واقعی ملت دعوت شوند. همه آن ها این شعار گنگ را مکرراً  در محافل و تلویزیون ها تکرار می کنند و مخالفین این ها آن ها را متهم می کنند که ما به نمایندگی احزاب سیاسی بزرگ در کشور در این نشست اشتراک ورزیدیم. ولی این ها از کدام حزب و حتی گروهی نمایندگی می کنند که ادعا می کنند که نماینده گان واقعی ملت افغانستان هستند ریس جمهوریکه با گرفتن یک ملیون رای آن هم به اثر تقلب در انتخابات و با میانجیگری امریکا بقدرت رسیده است چطور خود را نماینده ملت معرفی می کند؟ خود در تقلب در انتخابات شهره آفاق شده است دیگران را متهم می کنند که نمایندگان واقعی ملت نیستند.

یک شخص با کدام معیار می تواند نمایندگی از یک بخش ملت نماید یک موضوع تعریف ناشده است.

آیا می توان بیشتر از سی ملیون نفر را که تعداد مجموعی ملت افغانستان است بطور یکجائی در نشست استانبول دعوت کرد؟ این امکان ندارد پس چگونه می توان نمایندگان واقعی این ملت را تشخیص کرد. در کشور های غربی احزاب سیاسی به نمایندگی از بخش های ملت خویش در نشست ها و کانفرانس ها اشتراک می ورزند ولی این های که از غرب آورده شده و در کابل دیساند شده اند این تعامل غربی را قبول ندارند و رهبران احزاب سیاسی را به نمایندگی از حزب شان قبول ندارند این حکایت  یک بام دو هوا است. اخیراً افشا شده است که اشرف غنی قبول کرده است که در راس حکومت مشارکتی اگر قرار بگیرد این حکومت انتقالی را قبول خواهد کرد ولی طالبان گفته اند که برای یک روز هم وی را قبول ندارند. معلوم می شود که این شعار ها همه برای ادامه قدرت است این ها بفکر منافع و مصالح ملت نیستند و بفکر حفظ قدرت خود  هستند.

خداوند این ملت شریف را از چنگال این افراد به اصطلاح تکنوکرات طرفدار اندیشه و ایدئولوژی غرب نجات بدهد و همچنان از اشغال نظامی و سیاسی کشور های غربی به اصطلاح جامعه جهانی نجات بدهد.

ولی درد آورده تر از همه این نکته است که غربی ها و این تکنوکرات های دست نشانده شان با وجود که همه امکانات دولت را  چور و چپاول نموده اند و مجاهدین را از همه عرصه های قدرت  بیرون کرده اند باز هم هر روز مجاهدین را متهم می کنند و جنایات را که خود انجام داده اند بی شرمانه بر آن ها بار می کنند و یک تعداد جوانان نا آگاه و گاهی آگاهانه یکجا با آن ها این سخنان بیهوده و میان تیهی  را تکرار می کنند.

جوانان بیدار مسلمان کشور باید متوجه عمق توطئه های غرب باشند. و این نکته مهم را فراموش  نکنند که چرا غربی ها به داکتر عبدالله عبدالله که در دو دور انتخابات پیروز شد اجازه ندادند که پیروزیی خود را جشن بگیرد و حکومت را بدست گیرد؟

چرا غربی ها در انتخابات به نفع اشرف غنی تقلب کردند و اورا پیروز ساختند؟ در عقب این تپ و تلاش های غربی ها چه راز نهفته است؟

ولی من به این عقیده هستم تا که افغانستان به استقلال نرسد این ملت مجاهد به امنیت و صلح دست نخواهد یافت.

نویسنده : محمد نسیم مهدی

۱۴۰۰/۳/۱۱

 

 

موضوعات مشابه

جواب دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button