دومين حلقه درسی محترم انجنیر حکمتيار تحت عنوان «فتنه تکفير و انتحار» برگزار گرديد
یکشنبه ۲۷ حوت ۱۴۰۲
دومین حلقه درسی محترم حکمتیار، رهبر معزز حزب اسلامی افغانستان از سلسله درسهای فتنه تکفیر و انتحار با اشتراک تعداد زیادی از مشتاقان علم و معرفت برگزار گردید.
در این حلقه درسی، مشر معزز به ادامه درس اول فرمودند:
قبل از اين كه بخارى را براى مطالعه دقيق و شرح لازم انتخاب كنم؛ نسخه هاى جديد شش كتاب حديث را كه به نام كتب سته يا صِحاح سته ياد شده؛ و مرحوم البانى با مجموعه اى از همكارانش در آنها تحقيق نموده و صحيح و ضعيف آنها را نشاندهى كرده؛ و در سعودى چاپ شده؛ به گونه سطحى و سريع از نظر گذشتاندم؛ اشعة اللمعات؛ ترجمه و شرح مشکوة المصابیح را نيز خوانده بودم. ضرورت تحقيق در حديث را زمانى احساس كردم كه كار تفسير را به جلد دوم رسانده بودم؛ در تفاسيرى كه به آن مراجعه مىكردم؛ با رواياتى روبرو مىشدم كه هم متعارض با قرآن بودند و هم متعارض ميان همديگر؛ چاره اى جز اين نيافتم كه نخست در حديث تحقيق كنم و در اين عرصه على الاقل اين توانمندى و درايت را حاصل نمايم كه مرا در تشخيص روايت صحيح از ضعيف كمك كند و سپس به كار تفسير ادامه دهم. محققين و محدثين گرانمايه اى كه در اين عرصه زحماتى فراوانى كشيده اند و قسمت زياد عمر شان را به تحقيق در روايات و تفكيك صحيح از ضعيف اختصاص داده اند؛ رهنمود هايى فرا راه كسانى گذاشته اند كه وارد اين عرصه مىشوند؛ قرآن و شرح و تفسير آن حديث رسول الله صلى الله عليه و سلم؛ بحرى فراخ و عميقى است كه رسيدن به كرانه ها و عمق آن كار دشوار و خواهان سالها تلاش مستمر و خستگى ناپذير است؛ اما استفاده سازنده و سالم از نتائج تلاش هاى متخصصان شكيبا و با درايت در اين عرصه؛ براى هر مبتدئ اين علم نه تنها ممكن و مقدور است بلكه ضرور و لازمى نیز میباشد.
در ادامه ایشان فرمودند: شايد براى برخى این نیز پرسش بر انگيز و پذيرفتنش دشوار جلوه كند كه آيا ممكن است كسى در چند ماه بتواند به آن مستوى برسد كه حديث صحيح را از ضعيف تمييز كند؟ به ايشان دو پيشنهاد عاجزانه دارم:
چهار جلد حكمة البارئ را كه تقريباً بيش دو هزار صفحه است و بيش از نصف روايات بخارى در آن بررسى شده؛ با امعان نظر و دقت كافى و به منظور يافتن اشتباهات؛ مطالعه كنيد؛ اگر در آن اشتباهاتى يافتيد؛ لطفاً بر من احسان بگذاريد و رهنمايى ام كنيد؛ و اگر قادر به يافتن اشتباهات نشديد؛ پس پاسخ پرسش تان را يافته ايد؛ آرى؛ رسيدن به مرحله اى كه بتوان حديث صحيح از ضعيف را تفكيك كرد؛ در مدت كوتاهى ممكن و مقدور است؛ مخصوصاً اگر شما از متخصصين علم حديث استمداد بجوييد؛ به تحقيقات عميق و گسترده آنان در رابطه به هر روايت و راويان آن رجوع كنيد؛ اين كار در گذشته شبه محال بود كه كسى در مدت كوتاهى و به آسانى بتواند هر روايت را در تمامى كتب حديث جستجو كند، رأى محدثين و محققين را در باره چگونگى متن و حالت راويان آن بيابد؛ اين آراء را در روشنايى قرآن ارزيابى و با هم مقايسه كند و ارجح و اصح را بيابد. اما اكنون اين كارِ خيلى دشوار و شبه محال؛ براى هر كسى كه سواد دارد و كمپيوتر بلد باشد؛ به حد كافى سهل و آسان شده؛ دعوتگران مؤمن كار گسترده و نهايت مفيد در اين عرصه داشته اند؛ تمامى كتب علوم قرآن، تفسير، حديث، شروح حديث، عقيده، فقه، صرف، نحو، تاريخ، علم الرجال، … را در برنامه هايى جمع و تنظيم و براى استفاده از آن در كمپيوتر آماده كرده اند كه به گونه مثال؛ اگر يك لفظ و فقره يك روايت را درج بخش جستجو و بحث برنامه كنيد و از آن بخواهيد كه در تمامى كتب حديث جستجو كند؛ در ظرف چند ثانيه متن مكمل روايت را با تذكر نام كتاب، صفحه، راويان آن، رأى محققين و وجوه اختلاف را در برابر تان مىگذارد؛ به گونه اى كه هم مىتوانيد بخوانيد و در باره متن، محتوى و حالت راويانش قضاوت كنيد و هم كاپى كنيد و هر جا خواسته ايد انتقال دهيد. ترجمه هر لفظ، فقره و مجموع روايت را نيز در چند زبان در اختيارت مىگذارد.
اين را نيز بايد به عرض برسانم كه عده اى از محققين؛ به كمك كمپيوتر توانسته اند روايات تمامى كتب مهم حديث را بشمارند، تكرارى و داراى مفهوم همسان را توحيد نمايند و شمار تمامى روايات داراى مفهوم مستقل را معلوم كنند؛ يكى از اين شخصيت ها صالح احمد الشامى است كه نويسنده 118 عنوان كتاب است و از جمله آنها كتاب مُعَالِمُ السُّنَّةِ النبويه مىباشد؛ در اين كتاب روايات غير تكرارى 15 كتاب معروف و مهم حديث را در سه جلد جمع و تنظيم كرد؛ تعداد مجموعى روايات اين 15 كتاب مهم را 114194 يافت؛ بعد از حذف روايات مكرر؛ تعدادش به 28430 پايين آمد؛ يك گام جلو تر رفت و رواياتى را توحيد كرد كه داراى مفهوم و مطلب يكسان بود و سپس آنهايى را توحيد كرد كه از ناحيه سند متفاوت ولى از ناحيه متن يكسان بودند؛ و به اين ترتيب شمار همه روايات 3921 شد. اين روايات از اين كتب معروف اخذ شده: 1- مُوَطَّأ، 2- مُسْنَد احمد، 3- بخاري، 4- مسلم، 5- سنن ابي داؤد، 6- سنن الترمذي، 7- سنن النسائي، 8- سنن ابن ماجه، 9- سنن الدارمي، 10- سنن الكبرى للبيهقي، 12- صحيح ابن خزيمه، 13- صحيح ابن حِبَّان، 14- مستدرك الحاكم، 15- الاحاديث المختاره للإمام المَقْدِسِي. در حالى كه براى مصنف اين كتاب مفيد دعاء خير مى كنيم و از بارگاه الهى برايش اجر عظيم مىخواهيم؛ دو كار ديگر را مصرانه و عاجزانه پيشنهاد مى كنيم: 1- چند كتاب معدود ديگر حديث نيز بايد به عنوان مأخذ بر اين كتب پانزده گانه علاوه شوند؛ چون مصَنَّف ابن ابى شيبه، مسند امام ابو حنيفه و سنن امام الدارقطنى و … 2- اكنون غرض تنقيح اين روايات در روشنايى قرآن؛ به هيئت معتمد و معتبر امت؛ مشتمل بر علماء صادق، حق پرست و بى طرف ضرورت داريم؛ تا چگونگى صحت اين روايات از ناحيه متن و سند را ارزيابى نموده و در برابر امت كتاب واحد احاديث صحيح، غير متعارض با قرآن و نامتعارض ميان هم را بگذارند و به اختلافاتى پايان بخشند كه روايات معلول و متعارض عامل اصلى آن بوده است.
چناچه مشاهده كرديد مجموع احاديث غير مكرر؛ در 435 كتاب خرد و بزرگ حديث؛ در حدود 4000 روايت خواهد بود؛ اگر شما روزانه ده روايت را ارزيابى كنيد؛ ارزيابى مجموع اين روايات زمانى كمتر از يك سال شما را خواهد گرفت. قرآن را كه ملاك و معيار دقيق حق و باطل و رهنمود الهى و مرجع نهائى حل و فصل هر اختلاف است؛ با ترجمه و تفسير آن در خيلى از زبان هاى معروف جهان در اختيار داريد؛ به آسانى مىتوانيد هر روايت را در محك قرآن بسنجيد و در باره صحت و ضعفش قضاوت كنيد؛ در روشنايى آراء محققين و محدثين نيز مىتوانيد رأى صائب و رسا را بيابيد.
مشر معزز جهت وضاحت بیشتر فرمودند:اجازه بدهيد اين را نيز عرض كنم كه خيلى از طلبه، متعلمين و محصلين را سراغ داريم كه خواسته اند از طريق امتحان سويه (ارتقاء از يك صنف به صنف ديگر)؛ دو سال تعليمى را در يك سال طى كرده اند؛ در تعطيلات سه ماهه؛ تمامى كتب درسى سال بعدى را خوانده اند؛ اكثراً بدون مساعدت استاد و مستقيماً از كتب؛ آن هم چندين كتاب؛ شامل مضامينى چون الجبر، هندسه، كيميا، فزيك، بيولوژى، تاريخ، جغرافيه، زبان هاى پشتو، فارسى، عربى، انگليسى و … نه تنها موفق شده اند بلكه درجه عالى نيز كسب كرده اند؛ من نيز آن را تجربه كرده ام؛ يعنى كه چنين كارى؛ هر چند دشوار است؛ ولى غير ممكن نيست. من جلد اول حكمة البارئ را كه بنابر ضخامتش اكنون در دو جلد (اول و دوم) چاپ شده؛ در چيزى بيش از 9 ماه نوشتم؛ اما به گونه اى كه هر روز بيش از 12 ساعت در برابر كمپيوتر نشسته ام و به تحقيق و نوشتن آن مصروف بوده ام؛ به حدى بر من دشوار گذشت كه گمان كردم قادر به ادامه آن و نوشتن بخش هاى بعدى اش نخواهم شد؛ اما الحمد لله كه پس از چند سال؛ فرصت آن را يافتم كه جلد سوم و چهارم آن را نه تنها بنويسم؛ بلكه در حلقه هاى منظم درسى نيز شرح كنم.
ایشان افزودند: كسانى كه دشوار بودن علم تفسير و حديث را تبليغ مىكنند؛ نه حرف و ادعاء شان درست است و نه قصد و اراده شان نيك و سالم؛ پروردگار ما در قرآن خود؛ و در يك سوره آن؛ چهار بار و با الفاظ صريح و قاطع فرموده است:
وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ 17 القمر: 17- 22- 32 و 40
و يقيناً كه قرآن را براى ياد كردن و پند گرفتن آسان كرده ايم؛ آيا پند گيرنده اى هست؟!!
اگر قرآن آسان است؛ حديث كه شرح آن است؛ حتماً بيشتر آسان است.
برنامه و مجموعه خيلى جامع و مفيد الشامله را كه هزاران كتاب تفسير، علوم قرآنى، حديث، فقه، تاريخ، صرف و نحو و علوم ديگر را جمع و تنظيم نموده؛ و به گونه مجانى در اختيار علاقه مندان اين علوم گذاشته؛ در كمپيوتر خود داشتم؛ صميمى ترين رفيقم در جريان تعقيب امريكايى ها كمپيوتر بود. با استفاده از اين برنامه؛ مىتوانيد در رابطه به هر موضوع؛ و در چند ثانيه؛ آيات و احاديث مربوطه؛ رأى فقهاء و علماء؛ و چگونگى اختلافات رأى در اين مورد را در برابر خود بيابيد. اگر عربى بلد باشيد پاسخ هر پرسش تان را در اين موارد خواهيد يافت.
ایشان افزودند: من در جريان نوشتن تفسير با اين مشكل نيز مواجه شدم كه برخى از مفسران عزيز؛ در خيلى از موارد؛ بر كتب مذهبى اهل كتاب؛ استناد نموده و حواله هايى داده اند؛ اين استناد ها و حواله ها مرا واداشت تا بايبل را مطالعه كنم؛ پس از مطالعه چند صفحه؛ ضرورت تحقيق در بايبل و نقد آن در روشنايى قرآن را احساس كردم؛ اين نوشته و تحقيق نيز تقريباً همين مدت را در بر گرفت؛ و عنوان كتاب را (بايبل در روشنايى قرآن) گذاشتم؛ مطالعه بايبل را با اين پيش فرض آغاز كردم كه شايد بايبل مجموعه تورات، انجيل و زبور باشد و از مطالعه و تحقيق در آن بتوانم تفاوت هايش را با قرآن بيابم؛ اما صد حيف كه بايبل را مجموعه روايات شخصى چندين راوى، شجره قوم يهود، افسانه هاى پر از خرافات، اتهامات شديد عليه پيامبران يافتم؛ نه مجموعه تورات، انجيل و زبور؛ بخش اول بايبل به بيشتر به يهود و تورات تعلق دارد و بخش دومش به انجيل و مسيحيان؛ پنج انجيل را از پنج راوي داريم؛ متٰى، مَرْقُس، لوقا، يوحنا و برناپا؛ كه هر يكي سيرت مسيح عليه السلام به روايت يك فرد است؛ گمان نمىكنم هيچ كتابى در حرف هاى بيهوده، خلاف علم و عقل و در خرافات مسخره بر بايبل پيشى كند. جز چند صفحه معدود؛ و مطالبى چون احكام ده گانه؛ هيچ چيزى با ارزش، علمى و عقل پسند را در آن نخواهيد يافت؛ از مطالعه بايبل، تحقيق در آن و مقايسه اش با قرآن به اين نتيجه رسيده ام كه بايبل موجوده را گماشته هاى روم باستان؛ چون پولس رسول نوشته؛ آن هم به زبان يونانى؛ نه عبرى؛ مدت ها بعد؛ به زبان هاى ديگر به شمول زبان عبرى ترجمه شده؛ از تورات و انجيل در زبان عبرى؛ هيچ اثرى نمانده؛ طى هجوم هاى بزرگ و پيهم روم و فارس بر سر زمين يهود؛ همه كتب مذهبى و غير مذهبى قوم يهود سوزانده شده و معابد و مساجد شان؛ به گونه كامل ويران و با خاك يكسان شده؛ هر كى ادعاء كند تورات، انجيل، زبور و بقيه كتب مذهبى و غير مذهبى يهود به زبان عبرى باقى مانده و بايبل مجموعه اين كتب است؛ دروغ گفته و واقعيت هاى تاريخى را مسخ و تحريف كرده؛ نه تنها از فلسطين بار ها و به گونه كامل و با دست خالى اخراج گرديده اند؛ بلكه در هزار سال گذشته از چندين كشور نيز به گونه كامل و دسته جمعى اخراج شده اند؛ قومى كه به دليل شرارت هايش؛ تقريباً از تمامى كشور ها؛ به شمول انگلستان، جرمنى، روسيه، كييف، فرانسه، هسپانيه، ايتاليا، پرتگال، سويس، پوليند، ليتوانيا، چكسلواكيا، اتريش … اخراج شده اند؛ يهود است؛ بايبل در واقع به دست يهود ستيزان نوشته شده و در آن به تمامى پيامبران بنى اسرائيل؛ اهانت هاى صورت گرفته و اتهاماتى راجع شده؛ كه نشان مىدهد نويسنده يا نويسندگان آن؛ نه تنها يهود ستيز؛ بلكه دشمنان دين و آئين يهود بوده اند. عده اى از مستشرقين و مبلغين اجير شان سعى ورزيده اند تا در رابطه به داستان هاى قرآن كه نمونه هايش را در بايبل نيز مشاهده مىكنيم؛ چون قصه هاى آدم، نوح، ابراهيم، اسمعيل، اسحاق، يعقوب، يوسف، داؤد، سليمان…. عليهم السلام؛ چنان وانمود كنند كه گويا قرآن اين داستان ها را از بايبل و كتب يهودى ها كاپى نموده؛ جسارت چنين ادعاء پوچ و واهى را فقط كسى خواهد كرد كه يا مأموريتش دروغ پردازى است يا كسى كه نه از بايبل چيزى مىداند و نه از قرآن مايه اى دارد؛ آرى قرآن به اين داستان ها پرداخته؛ ولى نه براى تأييد از آن بلكه براى بيان حقيقت داستان و ترديد و تكذيب بخش هاى خلاف حقيقت و تحريف هاى عمدى و غرض آلود در بايبل. در روشنايى قرآن به خوبى و وضاحت درك خواهيد كرد كه قرآن در اكثر موارد؛ ادعاء هاى نادرست، قصه هاى غير واقعى، مطالب خرافى و ضد كتب الهى در بايبل را از ريشه ترديد و تكذيب نموده و صورت واقعى و درست آن را در برابر ما مىگذارد؛ مواردى را كه به معنى تأييد و تصديق حرف هاى بايبل باشد؛ در قرآن كمتر خواهيد يافت.
نقد بايبل براى اين نيز ضرورى بود كه امريكا و اعضاء پيمان ناتو؛ در دوران اشغال كشور ما؛ در كنار مراكز فحش و فساد اخلاقى؛ صد ها كليسا و مراكز دعوت افغان ها به مسيحيت را در كابل و بقيه شهر هاى بزرگ ساختند؛ سايت هاى تبليغ بايبل به زبان هاى محلى كشور ما راه انداختند، مبلغين و قلم بدستان زيادى را استخدام نمودند، كسانى كه به مسيحيت مىگرويدند؛ در پست هاى مهم دولتى گمارده مىشدند؛ حقيقت اين است كه امريكا و بقيه كشور هاى شامل پيمان ناتو؛ در مقابله با اسلام (به اصطلاح غرب بنياد گرايى اسلامى) و تضعيف و تجزيه احزاب جهادى؛ حتى آنهايى كه در خدمت اشغالگران بوده اند؛ از هر وسيله اى استفاده كردند، گروههاى كمونست و مرتد را ترجيح دادند و حمايت كردند و در كابينه دولت سهم قابل ملاحظه اى به آنها دادند، افسران اردو و پرسونل امنيت ملى را كه در گذشته در خدمت اتحاد شوروى بودند؛ همه را به حال خود گذاشتند.
نهضت اسلامى كشور ما در اين بيش از نيم قرن؛ با دشمنان گوناگون داخلى و خارجى رو برو شد و از آزمونهاى سختى گذشت؛ هم با جنگ فكرى اين دشمنان مواجه شد و هم با توطئه هاى استخباراتى و درگيرى مسلحانه آنها؛ عده اى در پوشش دين و مذهب به جنگ آن رفتند و برخى در پوشش سيكولرزم و ديموكراسى؛ هم ملحدين و كمونست ها با آن جنگيدند و هم غربگرايان و سيكولر ها؛ اگر از يك سو دينستيزان بر آن تاخته اند؛ از سوى ديگر مفسدين و منافقين عليه آن جبهه جنگ باز نموده و در كنار دينستيزان قرار گرفته اند؛ عده اى در پوشش نو انديشى بر نهضت تاخته اند و عده اى بد انديش و متعصب جهل زده؛ در پوشش مذهب؛ آستين بالا زده اند و در خط مقدم جنگ عليه نهضت ايستاده اند. و نهضت در برابر اين تاخت و تاز ها؛ چاره اى جز اين نداشت كه در برابر همه بايستد و از اسلام دفاع كند؛ هر كتابى كه از سوى نهضت نوشته شده؛ در واقع به يكى از معضلات و قضايايى پرداخته كه نهضت چاره اى جز پرداختن به آن را نداشته؛ تقدم شعور بر ماده، حقيقت نفاق از ديگاه قرآن، جنگ از ديدگاه قرآن، عقيده ما، حكمة البارئ، سلفي شم كه مذهبي پاته شم، دين و سياست، حجاب، ساينس او د قرآن علمي اعجاز، دسائس پنهان و چهره هاى عريان، د امريكا ضد اسلامى جهاد و …. و آخرين آنها همين كتاب فتنه تكفير و انتحار؛ همه پس منظر و انگيزه هايى چنينى داشته اند.
شايد اين داستان هر خواننده را متقاعد سازد كه ابعاد دشمنى ها و توطئه ها عليه نهضت اسلامى افغانستان تا چه پيمانه اى گسترده بود؛ و دشمن تا چه حدى از پيروزى آن بيم داشت:
در سالهاى اول اشغال افغانستان توسط ناتو؛ درامه ارتداد و مسيحى شدن يك افغان به نام عبدالرحمن پنجشيرى؛ رسانه هاى ملى و بين المللى را به خود مصروف كرد؛ به گونه اى كه درامه ارتداد او، اعتراف معلنش، دستگيرى اش، عكس العمل فورى و جدى جورج بش رئيس جمهور امريكا، تونى بلير صدر اعظم بريتانيا، پاپ و ديگران، رهايى بلا تأخيرش و اعزامش به ايتاليا؛ براى آن بود تا به افغان هايى كه مرتد شده اند و به مسيحيت رو آورده اند؛ ولى از بيم عكس العمل مردم؛ ارتداد شان را اظهار نمىكردند؛ اطمئنان بدهند كه اكنون افغانستان در اختيار رفقاى شماست، نظام و حكومت حامى شما و زمامدارانش يا چون شما اند و يا در خدمت شما، هيچ كسى نمىتواند به جرم ارتداد شما را محاكمه كند؛ استخبارات ايتاليا موظف شد تا عبدالرحمن پنجشيرى را آماده كند كه ارتدادش را برملا سازد، به زندان كشانده شود، در محضر محكمه به ارتدادش اعتراف كند، جريان محاكمه در رسانه هاى خبرى وسيعاً منعكس شود، تمامى مردم از قضيه آگاه شوند، مقامات حكومتى امريكا، انگلستان، ايتاليا، كانادا، استراليا و ديگران به سويه رؤساى جمهور ها و صدر اعظم ها عكس العمل جدى و فورى نشان دهند و بر رهائى فورى او تأكيد ورزند؛ رها شود، ايتاليا به او پناه بدهد، تا از اين طريق ترس و بيم كسانى از ميان برود كه جرأت اعلان ارتداد شان را ندارند؛ اصلاً ارتداد در افغانستان پديده اى بود كه به ستراتيژى دراز مدت اشغالگران شوروى و نيروهاى صليبى در مقابله با اسلام گره خورده بود؛ غرب بيدارى امت اسلامى را تهديد جدى به منافع استعمارى خود مىشمارد، آنها حاضر نيستند بساط سلطه سياسى، نظامى و اقتصادى شان بر كشور هاى اسلامى برچيده شود، براى دوام وضع موجود و جلوگيرى از قيامهاى آزاديخواهانه با تمام نيروى خود وارد معركه شده، هجوم بر افغانستان و عراق و اصرار بر ادامه جنگ از همين تصميم شوم مايه مىگيرد.
همانگونه كه در اثناء هجوم ائتلاف كشور هاى مسيحى بر افغانستان و سائر كشور هاى اسلامى؛ نقد بايبل يك ضرورت مبرم بود؛ همچنان پس از تبارز گروه تكفيرى؛ پرداختن به فتنه تكفيرى ها و انتحارى ها و مبانى فكرى و اعتقادى آنها يك ضرورت جدى تر است؛ ضرر اين گروه به اسلام و امت اگر بيشتر از دشمنان ديگر نباشد؛ كمتر از آنها نيست؛ امروز امت در مجموع و افغانستان به گونه خاص؛ با اين آفت و فتنه عملاً مواجه است؛ ضرر اين گروه به امت دقيقاً شبيه ضرر خوارج به اسلام است؛ دشمن داخلى و در پوشش مذهب؛ خطرش بيشتر از دشمن بيرونى است؛ چنانچه قرآن در باره منافقين مىفرمايد:
… هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ 4 المنافقون
…. همين ها دشمنان “اصلى” اند، پس از آنها حذر كن، خدا هلاك شان كند، چگونه فريفته مىشوند؟
دومین حلقه درسی طبق معمول با دعائیه مشر معزز به پایان رسید.