خاطرات ایام جهاد و برگی از تاریخ مبارزات با قوای شوروی
خاطرات ایام جهاد و برگی از تاریخ مبارزات با قوای شوروی
داستان اسارت یک دگرمن تبعه اوکراین از منسوبین قوای شوروی سابق در قریه زربیای ولسوالی جبل السراج
نویسنده: حاجی عبدالرزاق حاجی زاده
در تابستان سال ۱۳۶۲ و یا ۱۳۶۳ شمسی در قرای قلعه صحرا، تگلر و زربیای ولسوالی جبل السراج، مرحوم قوماندان ملک عبدالقدیر از قوماندانان شجاع، نترس و ورزیده حزب اسلامی تسلط داشت. مرحوم قوماندان شمس الله معاون او و یکی از ورزیده ترین قوماندانان حوزه شفق (جبل السراج-سیدخیل-سالنگ) بود موصوف در آن منطقه، تعداد کثیری از جوانان را که ورزیده ترین آنها شهید مقبول، شهید محمد هارون و شهید عتیق الله بودند در عضویت گروپ خود داشت .
ایشان همه روزه با استفاده از ساحه جنگل زار منطقه، بر قطار ها و موتر های در حال تردد قوای شوروی بشکل چریکی عملیات انجام می دادند.
روزی یک چین تانک بی ام پی (محاربوی) در کنار سرک متوقف میگردد و تنها یگانه شخص سوار بر آن، که قوماندان یکی از کندک های تانک محاربوی قوای شوروی مستقر در میدان هوایی بگرام بود بسوی زمین های زراعتی و چمنزارها در آن ساحه پیاده میشود او که بعداً خود حکایت نمود بعد از اینکه پیکی از شراب ودکا را در بگرام سر میکشد و خود را نشه میسازد سوار بر یک تانک محاربوی به تنهایی قصد سفر به پایگاه تپه سرخ جبل السراج را میکند و در منطقه زربیا خواسته بود لحظه ای در سرسبزی های آن ساحه در سایه ای آرام بگیرد که ناگهان به گفته خودش بدست بسمچی ها اسیر گردید .
چون سه تن از مجاهدین هر یک شهید مقبول، شهید هارون و شهید عتیق الله همه روزه در آن ساحه در کمین می بودند تا هدفی برایشان میسر گردد همان لحظه در آنجا حضور داشتند با دیدن آن فرد قوای شوروی، خود را آماده ساختند و در حالیکه خود را از او مخفی نموده بودند با یک حمله غافلگیرانه، بر او مسلط گردیدند و او را دستگیر کردند و بلا فاصله بمنظور مسایل امنیتی او را به قرارگآه مرکزی حوزه شفق در قریه قادرخیل سیدخیل منتقل نمودند.
مایان گروپ مرکزی با امیر جبهه، در قرارگاه مرکزی واقع قریه قادرخیل سیدخیل حضور داشتیم پهره دار به داخل قرارگاه آمد و گفت مجاهدین ملک عبدالقدیر آمده اند اجازه ورود میخواهند محترم انجنیر محمد امین طارق گفت برایشان اجازه دهید وقتی آنها داخل قرارگاه شدند فرد دیگری را که با دریشی عسکری روسی ملبس بود نیز همراه با خود داشتند او که فرد سوم شان بود با داخل شدن به قرارگاه دانست که انجنیر محمد امین طارق فرد اول این مرکز است با گرفتن کلاه از سر خود او را احترام کرد ( فکر میکنم در اردوی شوروی سابق در مواجه شدن با بزرگان، کلاه را از سر گرفتن یک فرهنگ نظامی بود ). پس از اینکه مرحوم قوماندان شمس الله از چگونگی اسارت او یاد آوری کرد محترم انجنیر محمد امین طارق که در تحصیلات پلتخنیک زبان روسی را فرا گرفته بود با او سر صحبت را گرفت او را به آرامش دعوت کرد و برایش اطمینان داد که در صورت آرامش کشته نمیشود و همچنان برایش گفت ما مجاهدین هستیم و تو فعلاً اسیر دست مجاهدین شده ایی. مدتی او را نزد خود نگاه نمودیم و نسبت اینکه نمی توانستیم به نگاهداری دایمی اش بپردازیم او را توسط گروپی که مسئولیت آنرا مرحوم استاد محمد یعقوب سالنگی به عهده داشت به غند (سپینه شیگه) واقع ولسوالی جاجی که یکی از مراکز مهم حزب اسلامی بشمار میرفت و اسیران روسی در آن نگاهداری میشد فرستادیم که او در جمع افراد دیگری از سربازان اسیر شده قوای شوروی طی چندین سال در آنجا نگاهداری میگردید بعد از سقوط حکومت نجیب زمانی که مادران اسرای قوای شوروی جهت رهایی پسرانشان نزد امیر حزب اسلامی آمدند او در جمله سایر اسرای قوای شوروی آزاد و با مادرش رهسپار اوکراین گردید.
ناشر: ویب سایت نهضت